فاطمه نبویه راوی کربلا
فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب و مادرش امّ اسحق بنت طلحة بن عبیدالله تیمی است. کنیه اش امّ عبداللّه و لقبش «فاطمه صغری» و «فاطمه نبویّه» است. او همسر حسن بن حسن بن علی (حسن مثنّی) و مادر فرزندانش، عبداللّه و ابراهیم و حسن و زینب بود.
فاطمه با همسرش حسن بن حسن علیه السلام که پسر عمویش بود همراه پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام راهی کربلا شد.
پس از واقعه «طَف» و شهادت پدرش، همراه عمّه اش، حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول صلی الله علیه و آله به دمشق برده شد و پس از آن وارد مدینه گردید.
پس از رحلت همسرش (حسن)، مدت یک سال در کنار قبر وی خیمه زد و در آن ساکن شد.
فاطمه علیهاالسلام قصد ازدواج نداشت و سرانجام، پس از مدتی، به اصرار عبدالله بن عمرو بن عثمان و به سفارش همسرش (حسن)، با عبداللّه ازدواج کرد و قاسم و محمّد و رقیه فرزندان عبداللّه بن عمرو را به دنیا آورد.
پس از فوت عبداللّه بن عمرو، عبدالرحمن بن ضحّاک فهری، که از طرف یزید بن عبدالملک حاکم مدینه بود، از فاطمه خواستگاری کرد. فاطمه نپذیرفت.
عبدالرحمن به آزار و اذیت او پرداخت و او را تهدید کرد که اگر قبول نکند، فرزند بزرگش (عبدالله بن حسن) را به تهمت شراب خواری تازیانه خواهد زد.
رئیس دیوان مدینه فردی به نام ابن هرمز بود که یزید بن عبدالملک او را برای حساب رسی به نزد خویش خواسته بود.
ابن هرمز برای خداحافظی نزد فاطمه رفت و گفت: کاری داری؟ فاطمه گفت: خلیفه را از خواسته ابن ضحّاک و تعرّضش بر من آگاه کن، و خود شکایت نامه ای به یزید بن عبدالملک نوشت … . به دنبال شکایت فاطمه، یزید بن عبدالملک، ابن ضحّاک را از قدرت خلع کرد و از وی غرامت گرفت.
سیّده فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در سال 110 هجری در سن هفتاد سالگی رحلت نمود. گفته شده که سیده فاطمه نبویّه دختر امام حسین در مصر مدفون است.
داستان فاطمه با ابن ضحّاک حاکی از اراده قوی و استقامت و شجاعت زنی است که زیر بار زور حکومت نرفت و از حقّ خویش دفاع کرد.
آن زمان که در کنار قبر همسرش خیمه زده بود، شب ها را به عبادت سپری می کرد و روزها روزه بود.
او بانویی بسیار عابد و پرهیزگار بود. ابن سعد در خبری که از راویان فاطمه نقل کرده است، می نویسد: با دانه هایی که در رشته ای جمع آوری شده بود تسبیح خدا می گفت.
فاطمه بنت الحسین علیه السلام از خاندانی بسیار نیکو بود و اخلاقی ستوده داشت.
او از خواهرش سکینه بزرگ تر و از همه افراد به حضرت زهرا علیهاالسلام شبیه تر بود.
فاطمه در کربلا شاهد شهادت پدر و برادران و بستگانش بود و ستم هایی را که بر آل رسول الله صلی الله علیه و آله رفتند، نظاره کرد و به عمّه اش حضرت زینب علیهاالسلام پناه برد.
مصیبت بزرگی که بر وی و خانواده اش وارد شده بود، حالتی بالاتر از گریه برایش به وجود آورده بود؛ دیگر اشک هایش خشک شده و صدایش گرفته بود.
همراه سایر بانوان و بازماندگان آل پیامبر صلی الله علیه و آله به اسارت به کوفه برده شد. استقبال مردان و زنان کوفه از کاروان اسرا بر حزن و اندوه او و خانواده اش افزود و سرانجام، پس از خطبه عمّه اش حضرت زینب علیهاالسلام به سخنرانی پرداخت. فاطمه با عزم و ایمان و ثبات و یقین، برای مردم کوفه سخنرانی کرد و پرده از اعمال زشت امویان برداشت و اهل مجلس را به گریه انداخت، به گونه ای که گفتند: ای دختر پاکان! دل های ما را پاره کردی و جگرهای ما را آتش زدی.
فاطمه امانتدار پدر بود. کلینی به سند خود، از ابی جارود، از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که فرمود: «لَمّا حَضَرَ الْحُسَینَ علیه السلام ما حَضَرَهُ، دَفَعَ وَصیّتَهُ الی اِبْنَتِهِ فاطِمَةَ ظاهِرَةً فی کِتابٍ مُدَرَّجٍ فَلَمّا أنْ کانَ مِنْ أمرِ الْحُسَینِ علیه السلام ما کانَ دَفَعَتْ ذلِکَ الی عَلیِّ بن الحُسَین علیه السلام …»؛
هنگامی که زمان شهادت حسین علیه السلام فرارسید، وصیتی مکتوب را آشکارا به دخترش فاطمه داد. چون آن حضرت به شهادت رسید، فاطمه آن وصیت را به علی بن الحسین علیه السلام سپرد.
مامقانی گوید: جلالت و عظمت شأن و مقام فاطمه آشکارتر از آن است که احتیاج به بیان و اقامه دلیل داشته باشد. وی پس از نقل خبر کلینی درباره امانت داری فاطمه در امر وصیت، می نویسد: «ما تَضَمّنَهُ الْخَبَرُ یَکْشِفُ عَمّا فَوقَ رُتْبَةِ الْوَثاقَةِ وَالْعِدالَةِ»؛(87)
از محتوای خبر نتیجه گرفته می شود که درجه او برتر از درجه وثاقت و عدالت است.
ابن حبّان وی را از ثقات شمرده است.
او از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به طور مرسل، حسین بن علی علیه السلام (پدرش)، علی بن الحسین علیه السلام (برادرش)، زینب بنت علی علیهاالسلام (عمّه اش)، بلال (مؤذّن) به صورت مرسل، ابن عباس و اسماء بنت عُمَیس روایت نقل کرده است.
ثقة الاسلام کلینی به سند خود از ابوحمزه، از عبدالله بن حسن، از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت می کند که گفت: «قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ خِصالَ الایمانِ: اذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فی باطلٍ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبَهُ مِنَ الحَقّ، و اذا قَدِرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیسَ لَه»؛
سه خصلت است که هر که آن ها را دارا باشد، ایمان او کامل شده است: 1. هنگامی که در حال خشنودی است رضایتش او را به باطل نکشد.
2. آن گاه که خشمگین است، خشم او را از حق باز ندارد. 3. چون قدرت یابد به آنچه مال وی نیست، دست درازی نکند.
شیخ صدوق به اسناد خویش از محمّد بن سنان از ابوالجارود زیاد بن منذر از عبداللّه بن الحسن از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت می کند که گفت: «دَخَلَتِ الْغانِمَةُ (العامة) عَلَینا الفُسْطاطَ وَ أنَا جاریَةٌ صَغیرَةٌ وَ فی رِجْلی خَلْخالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلخالَینِ مِنْ رِجْلی وَ هُوَ یَبْکی. فَقُلْتُ: ما یَبْکیکَ، یا عَدُوَّ اللّهِ؟ فقال: کَیفَ لا أبکی وَ أنَا أسلُبُ ابْنَةَ رَسولِ اللّهِ. فَقُلتُ: لاتَسْلُبْنی. قالَ: أخافُ أنْ یَجی ءَ غَیری فَیأخُذَهُ. قالَتْ: وَ انتَهَبوا ما فِی الابْنَیةِ حَتّی کانوا یَنْزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورنا»؛
غارتگران به خیمه ما آمدند، آن گاه که من دختربچه ای بودم و خلخالی از طلا به پا داشتم. مردی خلخال را از پایم درآورد و گریه می کرد. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می کنی؟
گفت: چرا گریه نکنم، در حالی که دختر رسول خدا را غارت می کنم؟ گفتم: غارت نکن. گفت: می ترسم اگر من غارت نکنم، دیگری بیاید و بگیرد. فاطمه می گوید: همه چیز را به غارت بردند، حتی پارچه های سر ما را بردند.
نهله غروی نائینی