• خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • اسکرول بار

    ابزار هدایت به بالای صفحه

امر به معروف و نهی از منکر یک دختر شهیده

01 آذر 1393 توسط سرشار

آن قدر شخصیت مهربان و جذابی داشت که دوستانش به شدت تحت تأثیرش بودند.

یک روز به من گفت که چند تا روسری بخرم .

روسری ها را برد مدرسه و به دوستان بی حجابش هدیه کرد. آن قدر با زبان شیرین ومنطق محکمش روی آنها کار کرده بود که همان چند نفر که از خانواده های غیر مذهبی بودند و تا آن موقع نه اهل نماز بودند نه روزه ،شروع به روزه قضا کردند.

سحرها دور از چشم والدینشان بیدار می شدند و روزه می گرفتند.

(مادر شهید زهره بحرینیان)

 نظر دهید »

آمنه مادر عمربن حمق

01 آذر 1393 توسط سرشار


یك آمنه خانم دیگر داریم، «آمنه» همسر «عمر بن حمق» است.

این هم یك خانم نمونه تاریخ است. اولین مطلب در رابطه با ایشان این بود كه شوهرش از مخلصین بود و بعد از شهادت حضرت امیر (ع) در هر فرصتی از حضرت امیر دم میزد و مردم را روشن میكرد.

شوهرش كارهای چریكی میكرد! مأمورین آمدند تا او را بگیرند، شوهرش مخفی شد. ریختند در خانه، خانم را گرفتند.

دو سال این آمنه خانم را در زندان نگه داشتند. بعد معاویه خانم را احضار كرد، گفت: یا به امیرالمؤمنین جسارت كن یا تو را می كشم. گفت: بكش من به علی هیچ جسارتی نمی كنم. خلاصه شوهرش را گرفتند بعد از دو سال كه در زندان بود او را كشتند.

شوهرش گفت: اجازه بده من دو ركعت نماز بخوانم، اجازه ندادند. بعد سر شوهرش را دور شهركوفه چرخاندند و در زمان امیرالمؤمنین اولین سری بود كه به نیزه رفت.

همسرش را از زندان آوردند مقدار زیادی پول به او دادند. گفت: تمام پولها و تمام طلاهایی كه میدهی، هیچ كدام از اینها خون بهای شوهر من نیست. قبول نكرد. معاویه هر چه خواست كه از او تفقد كند، قبول نكرد. گفت: تمام طلاها را به یك ناخن شوهرم عوض نمیكنم. بعد هم آن چه حق معاویه بود و از پیش معاویه بیرون آمد. یك زنی كه شوهرش را می كشند، سر شوهرش را می آورند. دو سال زندانش میكنند، هر چه طلا پهلوی او میریزند، رد میكند و به خط امیرالمؤمنین وفادار است. الگویی برای تمام زنان تاریخ است. زندگی این خانم در الغدیر و ریاحین الشریعه نقل شده است..

(درسهایی از قران)

 نظر دهید »

آرزوی شهادت

30 آبان 1393 توسط سرشار

جلسات سخنرانی جذابی داشت. شب های احیاء ماه مبارک رمضان نیز در خانه مراسم می گرفتند.

همیشه در انتهای سخنرانی دعایشان این بود :خدایا ما را در زمره ی شهیدان قرار بده. ما را با شهدا محشور کن. بعضی از حاضران با تعجب می پرسیدند:آخر حاج خانم ما که زن هستیم. این جا هم که توپ و تفنگی نیست.

اگر مادرم شهید نمی شد برای من مایه ی تعجب بود.همیشه با خودم می گفتم اگر خدا عادل است که هست،پس مادر من حتما شهید می شود.


(از قول فرزند شهیده صدیقه موسویان)

 1 نظر

همسر شیخ فضل الله نوری

29 آبان 1393 توسط سرشار

شیخ فضل الله نوری» را تقریبا هر ایرانی اهل مطالعه می شناسد.

اما اکثر ما از همسر او چیز زیادی نمی دانیم؛ زن بزرگواری که تا آخر همراه و همسنگر شیخ شهید بود.

همسر بزرگوار شیخ، دختر دایی شان «سکینه خانم»، دختر آیت الله محدث نوری بود.

شیخ در متن وصیت نامه اش از این خانم به این صورت نام برده است:

«علیّه عالیه متعالیه خانم والده محترمه آقا ضیاءالدین».

این خانم نزد پدر سال ها شاگردی کرده بود و در محضر شیخ هم درس خوانده بود.

به دلیل عدم توانایی شیردهی این بانوی بزرگوار به دو فرزندشان ( یک پسر و یک دختر) آنها به دایه ای سپرده شدند که بعدها معلوم شد که درامر دینش اشکال بوده است و متأسفانه حاصل آن هم «شیخ مهدی» شد.

همان شیخ مهدی که با جماعت وابسته به سفارت انگلستان همراه و دشمن پدر و راه او شد .

بعدها فرزند «شیخ مهدی» هم شد «نورالدین کیانوری» دبیرکل حزب توده ایران و فرزند یکی از دخترانش هم شد «دکتر سید حسین نصر» -مشاور بنیاد فرح پهلوی…

«سکینه خانم»،همچون شیخ فضل الله همیشه از وجود فرزند ناخلف شان ، شیخ مهدی، ناراحت بود و عذاب می کشید؛ ولی خود تا آخرین لحظات شهادت شیخ به همراه دو فرزندش «آقا ضیاءالدین» و «حاج شیخ هادی» مدافع شیخ بودند و جلوی جماعت تروریست مشروطه خواه ایستادند و از وی دفاع کردند.

حتی با تدبیر و شجاعت همسر شیخ، جسد ایشان که نزدیک به دو سال بعد از اعدام ایشان در سال ۱۲۸۸ش. در خانه شخصی شان دفن شده بود، به قم و مقبره ای که شیخ سالها قبل از شهادتش برای خود خریده و آماده کرده بود، منتقل شد.


پی نوشت:
۱-خانه بر دامنه آتشفشان!، نوشته علی ابوالحسنی (منذر)، موسسه تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۵٫ش


منبع:به دخت

 نظر دهید »

ایثلر زن عاشورایی

29 آبان 1393 توسط سرشار

عوامل ضد انقلاب در فولاد شهر آشوب به پا کرده بودند.

قرار بود سپاه یک عملیات ضربتی علیه آنان انجام دهد. زهره که با خبر شد ،خیلی بیتابی کرد که او را هم برای عملیات ببرند.

می گفت:بزرگترین آرزوی من شهادت در راه خداست. بگذارید به آرزویم برسم.

ولی چون شش ماهه باردار بود شوهرش مخالفت می کرد.دست آخر آن قدر ناله و التماس کرد تا شوهرش راضی شد او را هم همراه خودش ببرد.وقتی تیر به اواصابت کرد، در جا شهید شد.ولی فرزند شش ماهه اش را توانستند در بیمارستان به دنیا بیاورند.محسن دو روز بیشتر زنده نماند.

(به نقل از مادر شهیده زهره بنیانیان)









 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7

جستجو

آرشیو مطالب

  • دی 1393 (2)
  • آذر 1393 (15)
  • آبان 1393 (10)
  • مهر 1393 (4)
  • بیشتر...

«هوالمحبوب»

_____________
همسنگر؛
وبلاگی است از جنس خاک
به وسعت آسمان
جهت نشر حرفهایی به لطافت باران
.
.
.
دوست داشته هایم را می سپارم اینجا ...

به سنگر مجازی من خوش آمدید
ـــــــــــــ
در تمامی مطالب سعی کرده ام از تحلیل ها و دست نوشته های شخصی ام استفاده کنم.
ـــــــــــــ
استفاده از مطالب با درج منبع مجازست. متشکرم
ـــــــــــــ

موضوعات

  • همه
  • خودنوشت ها
  • خاطره نوشت ها
  • بدون موضوع
  • حماسه عاشورا
    • نقش زنان در فرهنگ سازی حادثه عاشورا
      • در دهه شصت هجری قمری
      • در طول تاریخ
      • در عصر حاضر
روزشمار محرم عاشورا

آمار بازدیدکنندگان

  • امروز: 1
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 213
  • 1 ماه قبل: 565
  • کل بازدیدها: 10727

تصویر ثابت

دانشنامه عاشورا
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس