رمز گرفتاری
هروقت در زندگی ات گیری بیش آمد و راه بندان شد،بدان خدا کرده،زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟؟! هر کس گرفتار است در واقع گرفته ی یار است.
هروقت در زندگی ات گیری بیش آمد و راه بندان شد،بدان خدا کرده،زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟؟! هر کس گرفتار است در واقع گرفته ی یار است.
پیام رسانی قیام عاشورا اهمیتش از خود قیام کمتر نیست که این به عهده زنان کاروان بوده است.و هزینه آن اسارت زنان و به اسیری بردن آنها از کربلا به کوفه و سپس از کوفه به شام و خرابه نشینی و در هر فرصتی سخنرانی و افشاگری است.
ادامه راه حسین (علیه السلام) که بر عهده ماندگان و آیندگان می باشد و هزینه آن غیرت دینی در سبک معرفت و شناختن راه حسین (ع) و کار کردن برای حسینی شدن و حسینی ماندن تا حسینی به لقاء حق پیوستن است.بنا براین کاروان حسین (ع) با آن مسؤولیت سنگین ،حلقه اتصال بین حسین و جامعه ی بشریت هستند و اگر فداکاری زنان کاروان نبود ،نهضت در نطفه خفه می شد و خون حسین و اصحابش پایمال می گشت.(1)
بیش از 20 زن در کاروان کربلا بوده اند و کتب مختلف نام 23 زن را ذکر نموده و بقیه را با عنوان زنان دیگر ذکر کرده است.نام کودکان ونوجوانان دیگر و پگونگی شهادت یا اسارت آنها همه در کتب تاریخی آمده ،اما متاسفانه هستند افراد مغرض یا نا آگاهی که حضور اهل بیت امام حسین (علیه السلام ) را در واقعه کربلا انکار می کنند.چندی پیش یکی از دوستان به یک کتابخانه عمومی مراحعه کرده و از مسؤول مربوطه کتابی در مورد وقایع عاشورا طلب می کند.ایشان با کمال وقاحت می گوید تمام وقایع نقل شده بدون سند و بی پایه و اساس است .اصلا این افراد در کربلا نبوده اند، شما دنبال چی می گردید؟
چقدر دردناک است چنین افرادی که ادعای تحصیلات بالا وعلم و کمالات دارند،این چنین در مورد وقایع مهم دینشان قضاوت می کنند! مثل بعضی دیگر که وقتی از جنایات داعش صحبت می شود انکار می کنند و می گویند نه بابا این حرفها صحت ندارد این حرفها ساختگی است،و به نوعی از دشمنان حمایت می کنند.چرا بیدار نمی شوند ؟!چرا خود را به تغافل میزنند؟!
(1-سیمای زینب در آیینه تاریخ،اعظم شبیری)
یک دفتر خودسازی داشت که در آن 20 مورد را هر روز بررسی می کرد و طبق تاریخ روز علامت می زد….
موارد دفتر خودسازی:
1- نماز به موقع خواندن
2- به خود و مرگ فکر کردن
3- همیشه با وضو بودن
4- با وضو خوابیدن
5- نماز شب خواندن
6- نماز امام زمان
7- گناه نکردن
8- کم غذا خوردن
9- دعا کردن
10- ورزش صبحگاهی
11- و……
(از قول مادر شهیده زینب کمایی،برگرفته از کتاب راز درخت کاج)
گیر دامن یک بانوی کتک زده را
ببار بوسه چاکِ لبِ تَرَک زده را
به این زمانه که بادش چو بید بود و نبود..
امیدوار کن این طفل قاصدک زده را..
به قیل و قالیِ ماقال های بی من قال..
قضا مکن..! دو سه رکعت.. اگرچه شک زده را ..
بیا بغل کن و دریاب و بوسه ای بفرست..
دلی همیشه شکسته.. دلی که لک زده را..
ز نی تو سر به فلک میکشی و من فریاد…
کنم فدای سرت.. تاول فلک زده را..
بدان بدون تو هفتاد خوان گذر کردم..
به سنگ میکشی این بانوی محک زده را..!؟
به دست.. زجرِ تو در گوش من کند تعریف…
تمام خاطره های زنِ فدک زده را..
مرا ز مادرت این ارث سرخ موروثی ست..
بخوان..! ترانة میراثِ ماترک زده را..
شاعر: علی اکبر لطیفیان
به چهره اش که نگاه میکردم گویا درخت تنومند صبر و ایمان آمیخته با رنج و دردی مقدس را می دیدم.
در برابرعظمتش احساس کوچکی می کردم .
چهره ای جدی و در عین حال مهربان .گفت:من از 15 بچه ای که خدا بهم داد این یک پسر برام موند که او هم راه شهادت را انتخاب کرد و این راه را وظیفه خودش می دونست .
این مادر شهید* که نود و چند بهار را دیده در مورد پسرش چنین گفت :
سال آخر دبیرستان بود چند مرتبه رفت جبهه و زخمی شد.بار آخر که اومد زخمهای بدنشو از من پنهان کرد. آخه خیلی زخمی شده بود و از بیمارستان فرستاده بودنش برای استراحت.چند روز بعد هم رفت و دیگه اونو ندیدم تا این که خبر شهادتش رو شنیدیم…
من که همین یک پسرو بیشتر نداشتم باید براش یه کاری می کردم. بنیاد شهید حقوقی به من میداد …اما این پولو مال خودش می دونستم .کم کم خونه کوچکی با اون پول ساختم، پدرشم به رحمت خدا رفت . من برا کی داشتم خونه می ساختم ؟فقط برا پسرم!
این مادر سال قبل ماهارو دعوت کرد و با التماس و خواهش و جدیت از ما خواست کاری کنیم که این خانه برای اجرای برنامه های قرآنی به نام مهد قرآن شهرمون بشه.
فقط خواست که تا خودش زنده است تو این خونه زندگی کنه و بعدجایی باشه برای برنامه های قرآنی و عموم ازش استفاده کنن تا ثوابش برای فرزند شهیدش باشه و باز هم استدلال کرد:آخه این خونه مال خودشه!
اونروز صورتش را که بوسیدم به یاد یکی از زنان در جریان عاشورا افتادم،ماریه زنی که ثروت خودش رو برای نهضت عاشورا تقدیم کرد.
همان زن دلاوری که همسر و فرزندش در جنگ جمل در رکاب حضرت علی (علیه السلام) شهید شده بود.ماریه دختر منقذ معروف به عبدیه بصریه زنی بود که از هیچ بذل و بخششی برای به ثمر رسیدن نهضت امام حسین (علیه السلام) دریغ نورزید و گاهی هم با گریه های حماسی خود مردان را به یاری امام تشویق می کرد.
آری زنان ایثارگر در دوران پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی کم نبوده اند که این مادر شهید یکی از هزاران زن ایثارگر است که به مولای خود اقتدا کرده است . باشد که قلوب ما هم رنگ زیبای ایثارشان را به خود بگیرد.
* بانو رقیه نادعلی ، مادر شهید رضا رحیم زاده
یکی از زنان فداکار کربلا مادر وهب پسر عبدالله است که در کربلا به فرزندش گفت:
ای پسرم برخیز ، فرزند رسول الله خدا را یاری کن.گفت به چشم مادر.وهب حمله کرد و جمعی از لشکر را کشت و نزد مادر و همسر خود برگشت و گفت :مادر راضی شدی؟
گفت فرزندم من وقتی از تو راضی می شوم که نبرد کرده و کشته شوی تا در قیامت فرزند رسول خدا شفیع تو باشد.او به میدان بازگشت و جنگید .دو دستش را قطع واسیرش کردند و سر از بدنش جدا کرده و سر را به طرف مادرش انداختند.
مادر سر را برداشت و بوسید و به طرف دشمن انداخت ! سپس تیرک خیمه را برداشت و به سوی دشمن دوید.امام او را برگردانده و فرمودند :
جهاد از زنان برداشته شده است-خدا تو را جزای خیر دهد-او به خیمه برگشت.*
آری ولایت مداری و اطاعت از امام راه و روش زنان مومن و شهید پرور بوده وهست.زنان و مادران ما در طول جنگ تحمیلی ولایت مداری خود را به اثبات رساندند و به همه جهان اثبات کردند در این راه از همه چیز خود می گذرند و باعث تحیر ابر قدرتها شدند.ای کاش زنان عصر ما ارزش های واقعی را بشناسند و به جای گوش سپردن به ندای دشمنان فقط به امر ولیشان گوش داده و باعث شادی دشمنان دین نشوند…
* منبع: زنان در نهضت عاشورا،ملیحه خادری
حضرت ام البنین (س) وقتی خبر شهادت پسرانش را از بشیر شنید فرمود:
ای بشیر،از امام حسین (علیه السلام) به من خبر بده، همه فرزندانم وهمه آن چه در زیر آسمان است به فدای امام حسین (علیه السلام) شوند!
و وقتی بشیر خبر شهادت ایشان را اعلام کرد،ام البنین (س) در حالی که بسیار منقلب شده بود گفت:
ای بشیر با این خبر بند های دلم را پاره پاره کردی…..
بودند مادرانی که درطول پیروزی انقلاب اسلامی فرزندانشان شهید می شدند و مانند ام البنین (س) رفتار می کردند و برای همه زنان تاریخ نمونه و سرمشق شدند ، اما حالا برخی زنان و دختران برای چه کسی و چگونه عزاداری می کنند؟
با چه نیت و انگیزه ای؟!صحنه های دلخراش جیغ زدن و کارهای مسخره ای که در سوگ یک خواننده ی پاپ (که البته خدا رحمتش کند) انجام دادند و متلک هایی که به عنوان تسلیت مرگ او نثار دختران گردید….چرا انسانیت مان فلج شده؟! به کدام سو می رویم؟این حرکات هشدار است برای جامعه ما،علت بزرگ شدن آدمها در جامعه به خاطر باقی گذاشتن آثار و فواید بزرگ در جامعه است، اما ترانه و آهنگ که اثر و فایده بزرگ برای جامعه نیست!
چرا ارزشها دگرگون شده اند؟بیایید با خود بیندیشیم…زنان و دختران ما الگویی مثل ام البنین (س) دارند….چرا این گونه شده اند…؟
* برگرفته از صحبتهای دوست خوبم فروغ، مادر فرهنگساز حسینی!
محرم و اندوهش دقیقا از همان ظهر عاشورا شروع می شود…
درست است که پیش از آن، آب را بسته اند و تشنگی و تنهایی بیداد می کند اما تا ظهر عاشورا هنوز کسی در کربلا شهید نشده است
اما ظهر عاشورا شروع مصیبت هاست و بعد هم شروع اسارت ها…
یکی از دوستانم می گفت اینها که بعد از گذشت چندین قرن، اینقدر از محرم و مصیبتهایش می گویند خسته نمی شوند؟
امام حسین یکبار شهید شد و خانواده اش هم یکبار به اسارت رفت و تمام! این همه رجز خوانی حال آدم را خراب می کند!!
بهش گفتم قصه امام حسین، قصه معرفت است قصه اخلاق است گفتم همین داعشی ها را می بینی، و جنایتهایی که پایانی ندارد، اینها فرزندان همین ابن زیاد و شمر و ابن ملجم اند…همین شمری که شانزده بار پای پیاده به حج رفت اما اخلاق و معرفت نداشت.
این قصه را نباید فراموش کرد، برایش بایدحرف زد، گاهی هم باید رجز خواند …تا شاید بشود کشتی نجات بعضی از غرق شده ها …
این قصه را باید نسل به نسل به گوش فرزندانمان برسانیم! تا شاید کمی تنها کمی در راه حسین قدمی برداشته باشیم …
ان شاالله…
بنت الهدی صدر پرچمدار حرکت اسلامی بانوان در عراق بود. ایشان پس از دستگیری برادرش آیت الله صدر با سخنرانی روشنگرانه حرکت جدیدی را آغاز کرد که آزادی برادرش را در پی داشت. اما پس از چند ماه او و برادرش را دستگیر کردند وبه شهادت رساندند.
سکانس اول:
تقریبا ۱۱-۱۲ ساله میزند. نشسته است صندلی روبرو. چند دقیقه یکبار گوشی اش را سرک میکشد … اسمش را گذاشته نیکی! «پو» کوچولواش را میگویم.
پوشکش را عوض میکند.غذایش را میدهد. خلاصه که کلی مادر است برای پوی نیم وجبی اش!
سکانس دوم:
غذایش روی گاز به جلز بلز افتاده است. تازه عروس همسایه را می گویم. یک سر توی قابلمه می رود و یک توکه پا سر گوشی! گاهی هم که یادش بیاید برای نیم وجبی داخل شکمش آبی تکه نانی میفرستد!! خیلی سرش شلوغست . مدیر چند گروه واتساپ و وایبر و تلگرام است! کلی هم پیام نخوانده دارد!شوخی بردار که نیست! کلی مسئول است!!
سکانس سوم:
دومی دارد اولی را میجود! اولی دومی را لگد میزند… بچه های فامیل دور را می گویم. مادرشان یکی داد سر اولی میزند سه تا سر دومی … بعد هم زیر لب میگوید: آدمیزاد از جانش سیر باشد دو تا دوتا بچه بیاورد!
سکانس چهارم:
رفته است خواستگاری برای پسرش٬ یک دختر عقد کرده هم دارد٬ پسر بزرگترش تازه پدر شده است … دختر بزرگش هم مادر دو تا قد و نیمقد است …
دوست قدیمی ام را می گویم . چقدر دلم تنگ شده برای آنروز های پر از دغدغه مان. درس و مدرسه٬جنگ٬تظاهرات، اعلامیه ها، بمباران ٬سخنرانی های امام و کلی روزانه های پر از سکانس طلایی!
بگذریم داشتم ثبت سکانس میکردم !
و اما
سکانس آخر:
میگوید: بین چهار تا پسرم که شهید شدند، اصغرم چیز دیگری بود. برای من هم کار پسر ها را می کرد، هم کار دختر ها را. وقتی خانه بود، نمی گذاشت دست به سیاه وسفید بزنم .ظرف می شست، غذا می پخت .اگر نان نداشتیم ،خودش خمیر می کرد ،تنور روشن می کرد. خیلی کمک حالم بود. وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند«چطور دلت آمد بفرستیش ؟» فقط به شان می گفتم « آدم چیزی رو که خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده»
———-
آخرنوشت:
+ مادر بودن خوبست٬ مادری کردن عالیست. اما مادر پو بودن کجا و مادر اصغر شدن کجا ! به کجا می رویم؟؟
راستی شما شبیه بازیگر کدام سکانسی؟
فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب و مادرش امّ اسحق بنت طلحة بن عبیدالله تیمی است. کنیه اش امّ عبداللّه و لقبش «فاطمه صغری» و «فاطمه نبویّه» است. او همسر حسن بن حسن بن علی (حسن مثنّی) و مادر فرزندانش، عبداللّه و ابراهیم و حسن و زینب بود.
فاطمه با همسرش حسن بن حسن علیه السلام که پسر عمویش بود همراه پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام راهی کربلا شد.
پس از واقعه «طَف» و شهادت پدرش، همراه عمّه اش، حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول صلی الله علیه و آله به دمشق برده شد و پس از آن وارد مدینه گردید.
پس از رحلت همسرش (حسن)، مدت یک سال در کنار قبر وی خیمه زد و در آن ساکن شد.
فاطمه علیهاالسلام قصد ازدواج نداشت و سرانجام، پس از مدتی، به اصرار عبدالله بن عمرو بن عثمان و به سفارش همسرش (حسن)، با عبداللّه ازدواج کرد و قاسم و محمّد و رقیه فرزندان عبداللّه بن عمرو را به دنیا آورد.
اسماء بنت یزید
یك خانم دیگر به نام «اسماء بنت یزید» در تاریخ داریم. ایشان خانمی بود كه شجاعت و فصاحت داشت و در شمار صحابه ی پیغمبر بود. او را خطیبه ی النساء خطاب میكنند. یك روز این خانم خدمت پیغمبر آمد و گفت: من نماینده زنان هستم، آمدم با شما صحبت كنم. از این معلوم می شود كه اگر زن نماینده بشود و در مجلسی كه مرد هست صحبت هم بكند، هیچ مانعی ندارد. و جمله اش این بود: من نماینده زنان هستم، یا رسول الله تو هم پیغمبر ما هستی و هم پیغمبر زنها، به تو و به خدای تو ایمان آوردیم. ما جامعهی زنان در خانه هستیم، به ما كار خانه سپرده شد. ما بچه های شما را حمل میكنیم ولی شما مردان از ما جلو هستید به خاطر این كه شما نماز جمعه میروید، شما نماز جماعت میروید، شما به عیادت مریضها میروید، شما تشییع جنازه میروید، شما هر سال به حج میروید. شما می توانید به جبهه بروید و ما باید در خانه بنشینیم، بچه داری كنیم، خانه داری كنیم، شوهرداری كنیم. تو پیغمبر هر دو هستی، چرا خوبهایش را به مردها دادی و مشكلاتش را به زن ها دادی؟ پیغمبر به اصحابش گفت: من گمان نكنم هیچ زنی به این خوبی حرف بزند. بله، خوب حرف زدن هنر است. البته خوب حرف زدن با كرشمه حرف زدن نیست.
قرآن میگوید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب/32)خانم ها نازك حرف نزنند «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ» چون بعضی آدمها كه ریگ در كفششان است از كرشمه حرف او حواس پرتی پیدا میكنند. خانم كه سخنرانیاش تمام شد، پیغمبر به مردم گفت: این خانم خوب حرف زد، بعد فرمود: ای خانم اگر شما با شوهرهایتان خوش رفتاری كنید، خداوند همان ثوابی كه به مردها می دهد به شما هم می دهد.(درسهایی از قران)
خداوند در قرآن ، زن نمونه که می خواهد معرفی کند آسیه زن فرعون را مثال می زند.
او صبور بود وچون حامی رهبر زمانش حضرت موسی(ع) بود، به دستور فرعون کشته شد، اما هیچ گاه دست از عقیده اش برنداشت.
همه زنان نمونه حامی رهبر زمان خود بودند و همت بلند داشتند.او دعا می کرد :رب هب لی عندک……یعنی خدایا من می خواهم پهلوی تو باشم!
همت را ببینید! گاهی افراد همتشان کوتاه است، مثلا می گویند:
خدایا فلان خانه نصیب من شود یا به فلان مقام برسم… و آخرین درجه اش را در این می بیند.این ها خوب است اما هدف و آخرین مقصد نباید باشد.
دعا می کنیم، دعای بزرگ کنیم. مثلا شهادت را بخواهیم مثل آسیه .آیا او عاشورایی نبود؟!
(برگرفته از سخنان حجت الاسلام قرایتی)
آن قدر شخصیت مهربان و جذابی داشت که دوستانش به شدت تحت تأثیرش بودند.
یک روز به من گفت که چند تا روسری بخرم .
روسری ها را برد مدرسه و به دوستان بی حجابش هدیه کرد. آن قدر با زبان شیرین ومنطق محکمش روی آنها کار کرده بود که همان چند نفر که از خانواده های غیر مذهبی بودند و تا آن موقع نه اهل نماز بودند نه روزه ،شروع به روزه قضا کردند.
سحرها دور از چشم والدینشان بیدار می شدند و روزه می گرفتند.
(مادر شهید زهره بحرینیان)
یك آمنه خانم دیگر داریم، «آمنه» همسر «عمر بن حمق» است.
این هم یك خانم نمونه تاریخ است. اولین مطلب در رابطه با ایشان این بود كه شوهرش از مخلصین بود و بعد از شهادت حضرت امیر (ع) در هر فرصتی از حضرت امیر دم میزد و مردم را روشن میكرد.
شوهرش كارهای چریكی میكرد! مأمورین آمدند تا او را بگیرند، شوهرش مخفی شد. ریختند در خانه، خانم را گرفتند.
دو سال این آمنه خانم را در زندان نگه داشتند. بعد معاویه خانم را احضار كرد، گفت: یا به امیرالمؤمنین جسارت كن یا تو را می كشم. گفت: بكش من به علی هیچ جسارتی نمی كنم. خلاصه شوهرش را گرفتند بعد از دو سال كه در زندان بود او را كشتند.
شوهرش گفت: اجازه بده من دو ركعت نماز بخوانم، اجازه ندادند. بعد سر شوهرش را دور شهركوفه چرخاندند و در زمان امیرالمؤمنین اولین سری بود كه به نیزه رفت.
همسرش را از زندان آوردند مقدار زیادی پول به او دادند. گفت: تمام پولها و تمام طلاهایی كه میدهی، هیچ كدام از اینها خون بهای شوهر من نیست. قبول نكرد. معاویه هر چه خواست كه از او تفقد كند، قبول نكرد. گفت: تمام طلاها را به یك ناخن شوهرم عوض نمیكنم. بعد هم آن چه حق معاویه بود و از پیش معاویه بیرون آمد. یك زنی كه شوهرش را می كشند، سر شوهرش را می آورند. دو سال زندانش میكنند، هر چه طلا پهلوی او میریزند، رد میكند و به خط امیرالمؤمنین وفادار است. الگویی برای تمام زنان تاریخ است. زندگی این خانم در الغدیر و ریاحین الشریعه نقل شده است..
(درسهایی از قران)
جلسات سخنرانی جذابی داشت. شب های احیاء ماه مبارک رمضان نیز در خانه مراسم می گرفتند.
همیشه در انتهای سخنرانی دعایشان این بود :خدایا ما را در زمره ی شهیدان قرار بده. ما را با شهدا محشور کن. بعضی از حاضران با تعجب می پرسیدند:آخر حاج خانم ما که زن هستیم. این جا هم که توپ و تفنگی نیست.
اگر مادرم شهید نمی شد برای من مایه ی تعجب بود.همیشه با خودم می گفتم اگر خدا عادل است که هست،پس مادر من حتما شهید می شود.
(از قول فرزند شهیده صدیقه موسویان)
شیخ فضل الله نوری» را تقریبا هر ایرانی اهل مطالعه می شناسد.
اما اکثر ما از همسر او چیز زیادی نمی دانیم؛ زن بزرگواری که تا آخر همراه و همسنگر شیخ شهید بود.
همسر بزرگوار شیخ، دختر دایی شان «سکینه خانم»، دختر آیت الله محدث نوری بود.
شیخ در متن وصیت نامه اش از این خانم به این صورت نام برده است:
«علیّه عالیه متعالیه خانم والده محترمه آقا ضیاءالدین».
این خانم نزد پدر سال ها شاگردی کرده بود و در محضر شیخ هم درس خوانده بود.
به دلیل عدم توانایی شیردهی این بانوی بزرگوار به دو فرزندشان ( یک پسر و یک دختر) آنها به دایه ای سپرده شدند که بعدها معلوم شد که درامر دینش اشکال بوده است و متأسفانه حاصل آن هم «شیخ مهدی» شد.
همان شیخ مهدی که با جماعت وابسته به سفارت انگلستان همراه و دشمن پدر و راه او شد .
بعدها فرزند «شیخ مهدی» هم شد «نورالدین کیانوری» دبیرکل حزب توده ایران و فرزند یکی از دخترانش هم شد «دکتر سید حسین نصر» -مشاور بنیاد فرح پهلوی…
«سکینه خانم»،همچون شیخ فضل الله همیشه از وجود فرزند ناخلف شان ، شیخ مهدی، ناراحت بود و عذاب می کشید؛ ولی خود تا آخرین لحظات شهادت شیخ به همراه دو فرزندش «آقا ضیاءالدین» و «حاج شیخ هادی» مدافع شیخ بودند و جلوی جماعت تروریست مشروطه خواه ایستادند و از وی دفاع کردند.
حتی با تدبیر و شجاعت همسر شیخ، جسد ایشان که نزدیک به دو سال بعد از اعدام ایشان در سال ۱۲۸۸ش. در خانه شخصی شان دفن شده بود، به قم و مقبره ای که شیخ سالها قبل از شهادتش برای خود خریده و آماده کرده بود، منتقل شد.
پی نوشت:
۱-خانه بر دامنه آتشفشان!، نوشته علی ابوالحسنی (منذر)، موسسه تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۵٫ش
منبع:به دخت
عوامل ضد انقلاب در فولاد شهر آشوب به پا کرده بودند.
قرار بود سپاه یک عملیات ضربتی علیه آنان انجام دهد. زهره که با خبر شد ،خیلی بیتابی کرد که او را هم برای عملیات ببرند.
می گفت:بزرگترین آرزوی من شهادت در راه خداست. بگذارید به آرزویم برسم.
ولی چون شش ماهه باردار بود شوهرش مخالفت می کرد.دست آخر آن قدر ناله و التماس کرد تا شوهرش راضی شد او را هم همراه خودش ببرد.وقتی تیر به اواصابت کرد، در جا شهید شد.ولی فرزند شش ماهه اش را توانستند در بیمارستان به دنیا بیاورند.محسن دو روز بیشتر زنده نماند.
(به نقل از مادر شهیده زهره بنیانیان)
همیشه به من می گفت :مادر جان سعی کن خیلی با ثروتمندان رفت و آمد نکنی.سعی کن با فقرا هم نشین وهم سفره باشی.چرا که ثروتمندان تو را از یاد خدا غافل می کنند.
از حدود نه سالگی با کلاس های خانم غازی (از شاگردان مجتهده امین) می رفت و زیر نظر ایشان تعلیم می دید.یک روز به اصرار خودش همراه ایشان به دیدار حاجیه خانم امین رفت.
در آن جا از ایشان پرسیده بود :شما چه کردید که به این مرحله رسیدید؟من هم می خواهم مثل شما باشم.
بعد از آن که زهره از اتاق بیرون می رود،حاجیه خانم امین به خانم غازی می گوید:خیلی مواظب این دختر باشید.این دختر به جاهایی می رسد.
(از قول مادر شهیده زهره بنیانیان)
سید نورالدین فاضل جزایری در کتاب خصایص زینبیه می نویسد:حضرت زینب (س)مجالس تعلیم و تدریس داشته است و در مدت اقامت پدرش در کوفه برای زنان، مجلس تفسیر و احکام برگزار می کرد.
شیخ صدوق می فرماید ایشان نیابت خاص را از طرف امام حسین (ع) به عهده داشت و مردم در مسایل حرام وحلال به او رجوع می کردند،تا زمانی که امام زین العابدین (ع) از بیماری خلاصی یافت.
در کتاب شیخ جعفر نقدی آمده است زینب (س) در دوران طفولیت بر دامن پدر می نشست و پدر او را با لطف تعلیم می داد،روزی به او فرمود:
نور دیده من بگو دو تا،زینب (س)در جواب گفت:پدر زبانی که به گفتن یک در گردش است چگونه کلمه دو تا را ادا کند؟حضرت دختر را به سینه چسبانید و او را بوسید.
حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلتبار ترجيح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاريخ سبز بماند.
در اين حماسه خونين بيشتر به نقش آفرين مردان و يارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظيم شهادت نايل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زينب كبرى (س) و نقش وى در پيام رسانى صحبت شده است و نقش ديگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از اين رو در اين مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه ساز در نهضت عاشورا مى پردازيم.
در طول تاریخ بشری، نقش های برجسته زنان، در بردارنده برگ های زرینی از تاریخ بوده است . همواره چشم و دست و دامان زنان فرهیخته و بزرگ، نگهبان ارزش ها و آرمان های بلند بشر بوده و هست و هرگز نمی توان این واقعیت را انکار کرد و یا به دیده ای ناچیز از آن یاد نمود . البته همان گونه که زنان مثبت و بزرگ در تعالی و رشد جامعه نقش داشته اند، در برابر آنها، زنانی بوده اند که با مکر و پلیدی فکر خویش، زمینه های انحطاط و سقوط معنوی بشر را فراهم نموده اند . در قرآن کریم از یک سو، زنان برجسته ای چون همسر فرعون و حضرت مریم (علیهاالسلام) را الگو و آموزگار مثبت برای رهیافتگان و یا رهپویان معنویت و انسانیت، اعم از مرد و زن اعلام می کند و از سوی دیگر، زنان ناصالح و منفی، همچون همسران نوح و لوط نبی را به عنوان الگوی ناصحیح و منفی جهت کافران معرفی می نماید . بنابراین نقش زنان در هر گروه و با هر اندیشه ای، مهم و قابل بررسی است . به یقین در مقاطع حساس و مهم تاریخی و وقایع ماندگار، این نقش ها بیش از پیش نمایان می شود، از این رو، برآن شدیم که نقش زنان در کربلا و عاشورا، این قطعه جانسوز از تاریخ بشریت را بررسی کنیم، تا گواهی برای عظ مت و شرافت زنان وارسته باشد و نام بلند آنان، بر تارک تاریخ جاودانه بماند . به نظر می رسد، نقش آفرینی زنان در واقعه کربلا را می توان در چهار مقطع زمانی و به عبارتی، از چهار منظر، مورد بحث و بررسی قرار داد تا این گونه حق مطلب بهتر ادا شود:
الف) زنان نقش آفرین قبل از وقوع حادثه کربلا و به عبارتی، زمینه سازان این پدیده عظیم;
ب) نقش آفرینان در واقعه کربلا و حضور مستقیم زنان در میدان مبارزه;
ج) زنان اثرگذار در دوران اسارت، قبل از رسیدن به مدینه منوره;
د) زنان نقش آفرین پس از اتمام واقعه کربلا و اسارت عزیزان ابا عبدالله الحسین (علیه السلام).
پيرامون زنان در حادثه كربلا در دو محور سخن مى توان گفت:
يكى آنكه آنان چند نفر و چه كسانى بودند،ديگر آنكه چه نقشى داشتند.
زنانى كه در كربلا حضور داشتند،برخى از اولاد على«ع»بودند،و برخى جز آنان،چه از بنى هاشم يا ديگران.
زينب،ام كلثوم، فاطمه،صفيه،رقيه و ام هانى،از اولاد«ع»بودند،فاطمه و سكينه،دختران سيد الشهدا«ع» بودند،رباب،عاتكه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقيل،فضه نوبيه،كنيز خاص امام حسين«ع»و مادر وهب بن عبد الله نيز از زنان حاضر در كربلا بودند.(1)
پنج نفر زنی كه از خيام حسينى به طرف دشمن بيرون آمدند،عبارت بودند از:كنيز مسلم بن عوسجه،ام وهب زن عبد الله كلبى،مادر عبد الله كلبى،مادر عمر بن جناده،زينب كبرى«ع».
زنى كه در عاشورا شهيد شد،مادر وهب بود،بانوى نميريه قاسطيه،زن عبد الله بن عمير كلبى كه بر بالين شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت كرد و همانجا با عمود غلام شمر كه بر سرش فرود آورد،كشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبيت و احساس،به حمايت از امام برخاستند و جنگيدند:
يكى مادر عبد الله بن عمر كه پس از شهادت فرزند،با عمود خيمه به طرف دشمن روى كرد و امام او را برگرداند.ديگرى مادر عمرو بن جناده كه پس از شهادت پسرش،سر او را گرفت و مردى را به وسيله آن كشت،سپس شمشيرى گرفت و با رجزخوانى به ميدان رفت،كه امام حسين«ع»او را به خيمهها برگرداند.(2) دلهم،دختر عمر(همسر زهير بن قين) نيز در راه كربلا به اتفاق شوهرش به كاروان حسينى پيوست.
زهير بيشتر تحت تأثير سخنان همسرش حسينى شد و به امام پيوست.رباب،دختر امرء القيس كلبى،همسر امام حسين«ع»نيز در كربلا حضور داشت،مادر سكينه و عبد الله.زنى از قبيله بكر بن وائل نيز حضور داشت،كه ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود،ولى هنگام حمله سپاهيان كوفه به خيمههاى اهل بيت،شمشيرى برداشت و رو به خيمهها آمد و آل بكر بن وائل را به يارى طلبيد.
زينب كبرى و ام كلثوم،دختران امير المؤمنين«ع»،همچنين فاطمه دختر امام حسين«ع» نيز جزو اسيران بودند و در كوفه و…سخنرانيهاى افشاگر داشتند.
مجموعه اين بانوان، همراه كودكان خردسال،كاروان اسراى اهل بيت را تشكيل مىدادند كه پس از شهادت امام و حمله سپاه كوفه به خيمه ها،ابتدا در صحرا متفرق شدند،سپس بصورت گروهى و اسير به كوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
منابع :
1ـ زندگانى سيد الشهدا،عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،كبريت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص .236
شیخ فضل الله نوری» را تقریبا هر ایرانی اهل مطالعه می شناسد.
اما اکثر ما از همسر او چیز زیادی نمی دانیم؛ زن بزرگواری که تا آخر همراه و همسنگر شیخ شهید بود.
همسر بزرگوار شیخ، دختر دایی شان «سکینه خانم»، دختر آیت الله محدث نوری بود.
شیخ در متن وصیت نامه اش از این خانم به این صورت نام برده است:
«علیّه عالیه متعالیه خانم والده محترمه آقا ضیاءالدین».
این خانم نزد پدر سال ها شاگردی کرده بود و در محضر شیخ هم درس خوانده بود.
به دلیل عدم توانایی شیردهی این بانوی بزرگوار به دو فرزندشان ( یک پسر و یک دختر) آنها به دایه ای سپرده شدند که بعدها معلوم شد که درامر دینش اشکال بوده است و متأسفانه حاصل آن هم «شیخ مهدی» شد.
همان شیخ مهدی که با جماعت وابسته به سفارت انگلستان همراه و دشمن پدر و راه او شد .
بعدها فرزند «شیخ مهدی» هم شد «نورالدین کیانوری» دبیرکل حزب توده ایران و فرزند یکی از دخترانش هم شد «دکتر سید حسین نصر» -مشاور بنیاد فرح پهلوی…
«سکینه خانم»،همچون شیخ فضل الله همیشه از وجود فرزند ناخلف شان ، شیخ مهدی، ناراحت بود و عذاب می کشید؛ ولی خود تا آخرین لحظات شهادت شیخ به همراه دو فرزندش «آقا ضیاءالدین» و «حاج شیخ هادی» مدافع شیخ بودند و جلوی جماعت تروریست مشروطه خواه ایستادند و از وی دفاع کردند.
حتی با تدبیر و شجاعت همسر شیخ، جسد ایشان که نزدیک به دو سال بعد از اعدام ایشان در سال ۱۲۸۸ش. در خانه شخصی شان دفن شده بود، به قم و مقبره ای که شیخ سالها قبل از شهادتش برای خود خریده و آماده کرده بود، منتقل شد.
پی نوشت:
۱-خانه بر دامنه آتشفشان!، نوشته علی ابوالحسنی (منذر)، موسسه تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۵٫ش
منبع:به دخت